سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مأوای من و خدا و دیگر هیـــــــــــــــــــچ...


ساعت 7:53 عصر یکشنبه 87/6/3

3###

 

###

 سنگینی حضور تو خم کرده قامتم           مشغول چشمهای تو یعنی عبادتم

 ازپشت این سکوت نفس گیرسالهاست   در چشمهات خیمه‌زدن گشته عادتم

تنها به این دلیل دلم را شکسته‌ام            تا با خبر شوی و بیایی عیادتم

 از این همه شمارش معکوس لحظه‌ها      خسته‌شده‌ست عقربه گیج ساعتم

می‌خواهی از حصار نگاهت رها شوم         آخر برای چه؟ نکند بی لیاقتم

ای بغض دست و پنجه نکن نرم با دلم         بگذار قطره قطره شود خیس صورت

 





¤ نویسنده: کبوتر نور

نوشته های دیگران ( )